نیز دانم زنی ثقیل وگران


در عزای حسین ، جامه دران

خاندانش مقدس و مومن


شوی برنا و خود کثرالسن

پای بند امید و بستهٔ بیم


به نعیم بهشت و نار جحیم

بوده زایر به کربلا و حرم


ننموده رخی به نامحرم

شوهری مهربان و خوب و ظریف


پاکدامان و گرم جوش و حریف

با همه زفتی و گرانی زن


شوی قانع به مهربانی زن

این زن ار لغزشی کند شومست


در بر عقل و شرع ، مذمومست

با چنین حال ، دیو راهزنش


کرده جا در میان پیرهنش

چادری نیمدار کرده بسر


با کنیزی نهاده پای بدر

شوی غافل ز کار همخوابه است


به گمانش که زن به گرمابه است

لیک آن قحبه خفته زیر کسان


صبح تا ظهر خورده ...کسان

دل ازین روسپی گسیختنی است


خونش درهرطریقه ربختنی است